کد کده تربچه

       کد کده تربچه

داستان های آموزنده .............
تنهاترین
مهر- محبت -صفا و صمیمیت و یک رنگی
نگارش در تاريخ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:داستان آموزنده سکه , داستان های آموزنده , توسط علی طوفان

 

  سکه
 
درخلال یک نبرد بزرگ فرمانده قصدحمله به نیروی عظیمی ازدشمن راداشت.
فرمانده  به پیروزی  نیروهایش  اطمینان کامل داشت.
ولی سربازان هنوز می ترسیدند.
فرمانده  سربازان راجمع کرد وسکه ای را ازجیب خود بیرون آورد و رو به آن ها کرد و گفت سکه رابالا
می اندازم اگر  رو بیاید پیروز می شویم و اگر پشت بیاید شکست می خوریم.
بعدسکه را به بالا پرتاب کرد.
 سربازان بادقت به سکه نگاه می کردند تا سکه به زمین برسد.
سکه به سمت رو افتاده بود.سربازان نیروی فوق العاده ای گرفتند و با قدرت به دشمن حمله کردند و پیروز شدند.
پس از پایان جنگ معاون فرمانده نزد او آمد و گفت قربان شما واقعا می خواستید سرنوشت جنگ رابه یک سکه واگذار کنید؟
فرمانده با خونسردی  گفت : بله وسکه رابه اونشان داد
هردوطرف سکه رو بود !



 
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
لطفا عضو سایت بشید بعدا رمزشو میدم 0914سه تا 78 آخری 0

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





آرش و هلنا - Broken Angel