کد کده تربچه

       کد کده تربچه

تنهاترین
تنهاترین
مهر- محبت -صفا و صمیمیت و یک رنگی
نگارش در تاريخ شنبه 15 بهمن 1390برچسب:ای اقاقی های وحشی, توسط علی طوفان

 

 

 

ای اقاقی های وحشی که بی هیچ لبخندی
در کنار کلبه تاریک من پا گرفته اید
ای واژه های تلخ تنهایی
ای عابران خسته سر نوشت
ای ورق های پاره شده در غبار سهمگین
آیا کسی مرا
در خاطرات اشکهایش می شناسد ؟
آیا عابران کوچه های غم
فقط برای یک لحظه کنار پنجره رازهایم می نشینند
تا قصه ملکه قصر ماتم را بازگویم؟
با شمایم
ای آدمهای شیشه ای !
من در حسرت یک تبسم صمیمی مانده ام .
ای کوچه های گلی رویا
آیا گامهای دیروز کودکی ام را
با شادی به من باز نمی گردانید ؟
با شماهایم ای اسطوره های قصر ماتم
نگارش در تاريخ جمعه 14 بهمن 1390برچسب:رها جونم, توسط علی طوفان

من قطاري ديدم ، روشنايي مي برد. 
                                                       من قطاري ديدم ، فقه مي برد و چه سنگين مي رفت 


من قطاري ديدم‌، كه سياست مي برد ( و چه خالي مي رفت‌.)

من قطاري ديدم‌، تخم نيلوفر و آواز قناري مي برد.

و هواپيمايي‌، كه در آن اوج هزاران پايي

خاك از شيشه آن پيدا بود:

كاكل پوپك ،

خال هاي پر پروانه‌،

عكس غوكي در حوض

و عبور مگس از كوچه تنهايي‌.

خواهش روشن يك گنجشك‌، وقتي از روي چناري به زمين

مي آيد.



و بلوغ خورشيد.

و هم آغوشي زيباي عروسك با صبح‌.



پله هايي كه به گلخانه شهوت مي رفت‌.

نگارش در تاريخ جمعه 14 بهمن 1390برچسب:, توسط علی طوفان

 

 

 

 

 

چشاتو وا نکن اينجا ، هيچ چي ديدن نداره صدای ِ سکوت ِ لحظه ها ، شنیدن نـداره توي آسموني که کرکسا پرواز مي‌کنن ديگه هيچ شاپرکي ، حس ِ پريدن نداره دستاي نجيب ِ باغچه ، خيلي وقته خاليه از تو گلدون ، گلاي کاغذي چيدن نداره بذا باد بياد ، تموم ِ دنيا زير و رو بشه قلباي آهني که ، ديگه تپيدن نداره خيلي وقته ، قصه ی اسب ِ سفيد ، کهنه شده وقتي که آخر ِ جاده‌ها رسيدن نداره نقض ِ قانون ِ آدم‌بزرگا جـُرمه ، عزيزم چشاتو وا نکن ، اينجا هيچ چي ديدن نداره

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
لطفا عضو بشید بعدا تمام امکانات و براتون بزاریم یه چیزی اگه افتخار دادین ...

ادامه مطلب...
نگارش در تاريخ جمعه 14 بهمن 1390برچسب:ترین کلمه ,با خودم میگویــم,, توسط علی طوفان

شبا همش به یاد تــــــو، به آســـمون پل میزنم

به عکس نازت تا سحر،با چشم خیس ذل میزنم

دلم واست تنگ میشه و ،توی گلوم بغض میشینه

چشام یهــــــو ابری میشه،هیچــی دیگه نمیبینه

توی خیالم میخوابی، شبا بدون شور و شــــــر

چشای تو تو خوابه و،چشای من خیس تا سحر....


 

 

یک چیزی هست به اسم "آستانه‌ی ناز پذیری"
هی ناز می‌کنید، هی ناز می‌خرد
هی ناز ‌می‌کنید، هی ناز می‌خرد!!
بعد به آستانه‌ی ناز پذیری فرد می‌رسید
اگر این مرز را رد کنید

    می‌رود برای همیشه...

 

 

                                                   ------        -----          -------   --------------   ------

با خودم میگویــم
نــامـرد را برعـکس کنی درمــاﻥ میشــود
پس میگــذارم در خیـــالم همـاﻥ نـــامـرد بمــانی
کسی چــﮧ میفهمــد ایـن نـــامـرد همــان درمــان من اســﭞ ........

 

به تمام هستی ات سوگند بدون هم آغوشی ... با احساساتم چنان جذبت میکنم گویی هزار بار همخواب بودیم . . . فقط حس مرا درک کن . .
تقدیم به همه دخترای نجیب و عاشق

 

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
من رمزو بلدم ولی باید افتخاربدی عضو بشی ... لطف کردی ...

ادامه مطلب...
نگارش در تاريخ پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:فال بوسیله قرآن- فال عشق, توسط علی طوفان

آموزش فال گرفتن - فال قرآن ...

فال عشق ...

                         

                             

لطفا با ما تماس بگیرید برای تبادل لینک...

اگه عضو وبلاگ من بشین براتون امکانات بی نظیر دارم برای عید

و تا بستان 09147878780شماره منه پیشنهاد انتقاد وارد

می باشد ...!!!

لطفا برای دیدن فالها وارد ادامه مطلب بشین  ...

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
اول باید عضو سایت بشی تا بدونی صبر کن اول لطف کن عضو باش

ادامه مطلب...

الا یا ایها الساقی ادر کعسا و ناولها ، که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها ، همه کارم زخودکامی به بدنامی کشید آخر ، متی ما تلق من تهوی دع دنیا و اهملها . (حافظ)
 
-_-_-_-_-_-_-_-_-_بیا تو لاو دات آی آر_-_-_-_-_-_-_-_-_-


من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق ، چهار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست ، می بده تا دهمت آگهی از سر قضا ، که بروی که شدم عاشق و از بوی که مست . (حافظ)
 
-_-_-_-_-_-_-_-_-_بیا تو لاو دات آی آر_-_-_-_-_-_-_-_-_-

دلم رمیده لولی وشیست شور انگیز ، دروغ وعده و قتال وعضع و رنگ آمیز ، فدای پیرهن چاک ماهرویان باد ، هزار جامه تقوا و خرقه ی پرهیز . (حافظ)
 
-_-_-_-_-_-_-_-_-_بیا تو لاو دات آی آر_-_-_-_-_-_-_-_-_-


خیال خال تو به خاک خواهم برد ، که تا زخال تو خاکم شود عبیر آمیز ، میان عاشق و معشوق هیچ هایل نیست ، تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز . (حافظ)
 
-_-_-_-_-_-_-_-_-_بیا تو لاو دات آی آر_-_-_-_-_-_-_-_-_-


دردم از یار است درمان نیز هم ، دل فدای او شد و جان نیز هم . (حافظ)
 
-_-_-_-_-_-_-_-_-_بیا تو لاو دات آی آر_-_-_-_-_-_-_-_-_-


زان یار دلنوازم شکریست با شکایت ، گر نکته دان عشقی ، بشنو تو این حکایت . (حافظ)
 
-_-_-_-_-_-_-_-_-_بیا تو لاو دات آی آر_-_-_-_-_-_-_-_-_-


ما سرخوشان مست دل از دست داده ایم ، همراز عشق و همنفس جام و باده ایم ، برما بسی کمان ملامت کشیده اند ، تا کار ز ابروی جانان گشوده ایم ، ای گل تو دوش داغ سبوهی کشیده اید ،ما آن شقایقیم که با داغ زنده ایم . (حافظ)
 
-_-_-_-_-_-_-_-_-_بیا تو لاو دات آی آر_-_-_-_-_-_-_-_-_-

دل از من برد و روی از من نهان کرد ، خدایا باکه این بازی توان کرد ، شب تنهایم در قصد جان بود ، خیالش لطف های بیکران بود . (حافظ)
 
-_-_-_-_-_-_-_-_-_بیا تو لاو دات آی آر_-_-_-_-_-_-_-_-_-


که را گویم که این درد جانسوز ، که با ما نرگس او سرگران بود . (حافظ)
 
-_-_-_-_-_-_-_-_-_بیا تو لاو دات آی آر_-_-_-_-_-_-_-_-_-


صبا گر چاره داری وقت وقت است ، که درد اشتیاقم قصد جان کرد ، میان مهربانان کی توان گفت ، که یار ما چنین گفت و چنان کرد . (حافظ)

----------------------------------------------------------------------------------------------

اندکی شبیه دریا شده ام
همین دریایی که در حوض خانه ی همسایه است
دهانم طعم آبی گرفته
پاهایم جلبک بسته
و در دلم هزار ماهی بی نام و نشان آشیانه کرده
باز هم نیستی
غروب چهارشنبه
و کسی ناشناس واژه های علاقه را سر می برد
و کنج آواز مردگان می اندازد
نمی دانم
شاید آخر دنیاست
که عقربه ها به بن بست رسیده اند
کاش بیایی
سر بر شانه ات بگذارم
و عریان ترین حرف هایم را
شبیه هق هق پرنده های پر شکسته
یادت بیاورم
هیچ لازم نیست دلهره ی ایینه
از روییدن باد را به رخم بکشی
من آن قدر طعم گس ایینه را چشیده ام
که محرم ترین آشنای باران شده ام
آه ، عزیزم ، رایحه ات پیچیده
بگو کجای سه شنبه ای
هنوز اما خیلی صبورم
که می نشینم و از ته ایینه برایت انار می چینم
تا کی بگویم برگرد
و تو بادبادکی را که ته دریا به جلبک ها گیر کرده
بهانه بیاوری برای نیامدنت
اصلا بگذار طعم خاکستری شب رابچشم
بگذار آن قدر شبیه دریا شوم
که تو دیگر به چشم نیایی
بگذار بمیرم و
وقتی که آمدی
مرگ مرا به عنکبوتم تسلیت بگو

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

تو اگر لب تر کنی
دیر یا زود
بارانی ام را می پوشم
و به دیدن باران های تمام روزهای هفته از سال نیامده می روم
به خاطر تو ، مخاطب
دیر یا زود
آسمان را جواب می کنم ، دریا راخراب
تو فقط لب تر کن
آه ، چه قدر خوبم من در این ساعت خوابیده
چه قدر خوبم
وقتی که می گویی
مراقب دختری که ته ایینه ات شاعر می شود باش
چه قدر خوبم
وقتی که هر چند بی بروز ، بی واژه ، بی اتفاق
اما هستی
سبز و ساده و آرام
می نشینی و از خورشید عریان دوشنبه ها حرف می زنی
که ترس از سفر کبودش می کند
و از هلال ماهی
که در ایینه ام کاشته ام
و ناشنیده می دانی
هر سال زمستان پر از عطر بابونه می شود
نگاهم می کنی
دهانم طعم آبی می گیرد
نگاهم می کنی
آسمان بنفش می شود
بنفشه می بارد
دریا طعم نارنج می گیرد
نارنجی می شود
نگاهم می کنی
ساعت بیدار می شود
عقربه ها راه می افتند
به هشتاد می رسند
نگاه تو روی نت سی قفل می کند
نگاه من کلید سل می شود
قفل را باز می کند
آه ، چه قدر خوبم
وقتی که بی بروز ، بی واژه ، بی اتفاق
اما هستی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

من آهسته آمدم کنار وقفه ای از دریا
رو به روی کبوتری که از غروب می وزید
چشم به راه آوازی که دریا
از آغاز پرنده زیر گوش بچه ماهی ها خوانده بود
به یقین می دانی به چه فکر می کردم
گفته بودی
خودت با دریا کنار بیا
تمام دریاهای دنیا دو ساحل دارند
من کنار دریا می ایم ، من با دریا کنارمی ایم
من با باد ، با باران ، با ایینه و زمستان
من کنار تو می ایم ، من با تو کنار می ایم
من با هر چه آسمان سرکوب شده
و هر چه سنگسار ایینه و مهربانی
و هر چه منطق بی دلیل
کنار می ایم
تو چه می دانی که در این یک شنبه ی عزیز که بوی تنبکو می دهد
چه قدر به بن بست کلمه رسیده ام
می خواهم انکار کنم که شاعرم
و یک سکوت هزار ساله بر لب کبود هر چه باران بی مورد
من خودم را اواسط دیروز جا گذاشتم
کسی که امروز کنار تو می اید
یک مرده ی منطقی است
حالا می توانی آسوده باشی
من کنار تو آمده ام
من با تمام تو کنار آمده ام

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

چیزی شبیه دریا
چیزی شبیه آتش
شبیهن چشمان تو
وقتی آهسته از لای سکوتی سبز نگاهم می کنی
واژه ای
کبوتری
دریایی
و یا شاید ستاره ی کوچک سبزی
درون من زاده می شود
واژه ای که احتمالا تمام پاییز تو را بابا صدا می کند
واژه ای ساده و آسوده
که پیله ی پروانگی اش را مو به مو برایت تعریف می کند
حالا بیا به دوشنبه ی من
کنار پنجره ای از اضطراب باران و خیابان
و زستانی از کودک و کبوتر و برف
که نمی داند تکلیف این همه آدم برفی که در حوالی خوابش پرسه می نند چیست
یاد آن جمعه ی خلوت از جنس بوسه افتادم
همان جمعه
که آوازی سپید از آسمان بارید
می ترسم ، ستاره ی سبز من
از آدم برفی های عریان
که به نگاه معطر ما
حسودی می کنند
از سایه های بی پروا
حتی از پررنگی چای
و بی رنگی برف و ترانه
صدای گریه ی جوجه ای می اید
که رؤیای سه شنبه را
روی برف ها پیدا نمی کند
ساعتم قارقار می کند
کلاغ روی آنتن خانه ی همسایه
تیک تک سر می دهد
می ترسم
دیگر نگو چرا
شاید از نبودن کسی مثل تو
شاید از بودن تو
در آخرین دقیقه ی
علاقه و اقاقی
شاید از واژه ای که درونم زاده شده
می ترسم
با آن که می دانم
قد همان صبح جمعه ی آخر دی ماه
دوستم داری

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

بهار نوزاد است
ستاره نوزاد است
سیب نوزاد است
بیا با هم عهد ببندیم پا به پای سیب گریه کنیم
پا به پای ستاره و بهار
تا بزرگ شویم
تا ترکه ی انار خواب سیب و ستاره را زخم نکند
تا کسی شبیه خاکستر پا به خلوت دریا نگذارد
بیا با هم بزرگ شویم
با آوازی متمایل به ایینه های شمال
بیا با هم بزرگ شویم
بیدارم ، شرجی مهربان من
همراه باد ارغوانی ساز بزن
بیدارم
تا نگاه نوزادم در آغوش چشمان تو
قد بکشد
قد بکشد رو به جانب شمال
رو به علاقه ، به حوالی اقاقی
حتی برای شنیدن یک دوستت دارم ساده
گوش هایم نوزادند
که نمی گویی که نمی شنوم
بیدارم ، از هر پنجره ای بیدارتر
و نشانی برهنه ی کوچه ی نیامدنت را خوب می دانم
و حتی لب دریا را بارها بوسیده ام
و حتی میان گهواره هم عمری به عمد
همسن سیب وامانده ام
حالا ، ستاره ی سبز من ، بی تعصب بگو
بر می گردی با هم بزرگ شویم ؟

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 


دست های شرجی تو
شمالی ترین دقیقه ی دیروز
روی شانه ی من قد می کشید
و به دریا می رسید
هیچ فکر میکردی ته فنجان لب طلایی ام دریایی باشد
و هر روز کبوتری بال بسته
در ساحلش بنشیند و قهوه بنوشد
و تمام چهارشنبه سوری های دنیا
مثل همین شب نارس
آتشی در دل دریا روشن کند
و کنار آن بنشیند
و با کسی به لهجه ی انار تخته نرد بازی کند ؟
نگو که هیچ وجه مشترکی بین ایینه و کبوتر و دریا نیست
تمام ایینه های دنیا به دریا می ریزند
و تمام کبوترهای دنیا ته دریا آشیانه می کنند
اگر باور نمی کنی
پنجره ی باران خورده ات را باز کن
چند سطر پس از باران
ببین خورشید در چه سکوت سبزی فرو رفته
گمان می کنم لی آ÷رین جمعه ی سال بارانی ام را جا گذاشتم
پنجره ام را جا گذاشتم
و شانه ام را که دست های شرحی تو روی آن قد می کشید
آه ، مهربان شرجی من
کنار همین شمعدانی هی شعر من بنشین
هیچ کس اندازه ی آسمان دروغ نمی گوید
هیچ بارانی پنج شنبه ی مرا
از عطر ارغوانی یینه تر نکرده
تا چه رسد به خاطرات شرجی کنج دی ماه پارسال
حالا هرکس برای من مریم بیاورد
گهواره هم می آورد
هر کس انار بیاورد
یوان پر از عطر پونه هم می آورد
هر کس دریا بیاورد
فنجان لب پریده هم می آورد
گمان می کنی چرا حوالی قنوت دست هیم را به آسمان سپردم ؟
هیچ کس به من نگفته بود
خدا میان گهواره ی قمری هاست
بالی عقربه های اردی بهشت
بی باور شنیدم ، شمالی ترین دقیقه ی دیروز
خدا با لهجه ی یاس
مرا به نام کوچکم صدا می کرد
من رأس غروب هر اتفاق
پیاله ی آب پشت سر خورشید می ریزم
و خورشید تشنه
رأس طلوع هر واژه زلال از یینه ام می چکد
به خود خدا خراب تر از آنم
که کسی شمعدانی هی شعرم را بچیند
و در یوان بن بست ماه بکارد
دلم حالا بری بوسه های شرجی ات تنگ شده
دوستت دارم
قدر ریحه ی خدا که لی چادر گل دار آسمان پیچیده
دوستت دارم
قد تمام لحظه های شمالی سالی که پشت یینه جا گذاشتم
سال و علاقه و اقاقی و کبوتر و یینه
تحویل شدند
سیب و سبز و سکوت برایم بیاور

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

دوشنبه از خودمان است
بنشین و بلند بلند سکوت حرف های مرا گوش کن
هر کس به دیدنم آمد مریم و ریواس دستش بود
تو اما با خودت کمی از حروف باران بیاور
حرف هایم تشنه اند
نمی دانم چرا سایه ات را از روی رؤیاهایم پر می دهند
از روی دیوار همسایه
از روی سیگار
از روی سکوت ؟
راستی دارم یاد می گیرم ساده دروغ بگویم
بگویم حالم خوب است
بگویم
حالا تو قضاوت کن
وقتی دروغ می گویم شبیه کلاغ نمی شوم
شبیه قار قار
شبیه آنتن خانه ی همسایه ؟
صدایی می اید
صدایی که بی شباهت به ستاره نیست
صدایی از پرنده ای که تازه بوسیدن را یاد گرفته
شاید هم باز دروغ بگویم
پرنده ای که بوسیدن بداند آواز را فراموش می کند
ببین گلم
ببین چه قدر کلمه کنار هم می چینم تا توئ زاده شوی
تو از جنس کلمه و آوازی
تو از جنس شهریور و سکوتی
بیا بنشین کنار این همه کلمه
کنار دست هایم
کنار دی
شب بوی مهتاب گرفته
پنجره بوی باد
من بوی خواب
حالا دو شنبه رو به قبله ی ترانه جان می دهد
و سه شنبه با سلام زاده می شود
در آشیانه ی سه شنبه دو تخم کبوتر چاهی ست
جوجه ها که سر از تخم در آوردند
سه شنبه های تقویم پر از پر می شود
پر از پرواز
حالا بیا کنار سهمی از دل تنگی من بنشین
می خواهم رنگ چشم هایت سکوت کنم
می خواهم تا آخر دنیا
تا آخر ایینه ببوسمت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

باورت می کنم
نه این که فکر کنی تسلیم شده ام ، نه
تنها نمی خواهم جای مریم ، نم نم برایم
دستمال کاغذی و گل گاوزبان بیاوری
نمی خواهم دقیقه ای حتی
سکوت همرنگ چشم هایت را زرد بنویسم
من فکر می کنم
سبز و ستاره
در فهم هر باران ساده نیست
در فهم هر آسمان صاف علاقه هم نیست
مثل کوچه هایی که همیشه کوچک می مانند
مثل شکارچی دریا
که شبی در ساحل نشسته بود
و آبی هذیان می گفت
مثل یخچال که همیشه
بوی گل یخ می دهد
باورت می کنم
ایینه از سرم گذشته است
گمان می کنی بیهوده
این همه کلمه به هم می بافم ؟
و یا در چشم زمستان بیهوده
لنز سبز گذاشته ام ؟
باورت کرده ام
از همان ابتدای سلام
از همان ابتدای سکوت
حالا سایه در سایه
سطر به سطر
سال در سال
پشت پلک هر سه شنبه که باشی
دوستم داری
من چیزی شبیه آب کم دارم
مرا به دریای سبز می بری ؟
مرا به ساحل سیب ؟

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

گاهی که رنگ چشمان تو را گم می کنم
پاییز می شوم
و باد لهجه ای زرد
کشان کشان
هلم می دهم تا سنگسار علاقه
همین کافی نیست که پلک نزنی ، گلم ؟
حالا شب به نیمه های عقربه می رسد
و من فکر می کنم دیروز سر انگشت پنجره
روی کدام سطر کوچه بود
که پاورچین و ساده
به آغوش تو ریختم
راستی ، کجای شب بودی که خواب زمستان سفید شد ؟
پنجره پیش بینی کرده بود
مرا که ببوسی برف می گیرد
حالا در عمق زمستان
کبوتری با آوازی از جنس سیب
روی لب هایم آشیانه کرده
کبوتری سبز که در ایینه پرواز می کند
چشم به راه کدام واژه از دهان دریایی ؟
باور کن
هیچ ستاره ای قبل از آسمان متولد نشده
نخ بادبادک نگاهت را پایین بیاور
به من نگاه کن
تمروز پنجم پنجره است
و من اندازه ی همین آسمان برهنه
دوستت دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

همه چی آرومه / تو به من دلبستی

این چقد خوبه که / تو کنارم هستی

همه چی آرومه / غصه ها خوابیدن

شک نداری دیگه / تو به احساس من

همه چی آرومه / من چقد خوشحالم

پیشم هستی حالا / به خودم می بالم

تو به من دلبستی / از چشات معلومه

من چقد خوشبختم / همه چی آرومه

تشنۀ چشماتم / منو سیرابم کن

منو با لالایی / دوباره خوابم کن

بگو این آرامش / تا ابد پابرجاس

حالا که برق عشق / تو نگاهت پیداس

اس ام اس عاشقانه

ادامه مطالب ...    li - @

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
اول عضو باش تابگم برات نمیگم اصلا امکانات برای شما محدود می باشد دوست عزیز اول عضویت بعدا ...

ادامه مطلب...
نگارش در تاريخ چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:یه دل شکوندم, توسط علی طوفان

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
رمزشو میخوای به خدا نمیشه ببخش اول عضویت بعد رمز

ادامه مطلب...
نگارش در تاريخ جمعه 7 بهمن 1390برچسب:, توسط علی طوفان

 

تودلت یه زندونی برام ساخته بودی که

 

ولی تو خودت عاشقتر از من بودی اشک چشامم دیگه

هیچ فایده ای نداشت تو دلت به حبس ابد محکوم شدم ولی

رنج عذاب دیگه چرا ؟مگه گناه من چی بود دستام دیگه قدرت

نوشتن ندارن دلم خیلی خون, چرا هیچکس به داد من نمی رسه ؟

اشك چشام هم نتونست اين آتيش روخاموش كنه ,دلت چه بي رحمه

بغضم داره می ترکه من دیگه جونی واسم نمونده ,ولی تو فقط فکر

خودتی منو بدست آوردی ولی حالا من تورو از دست میدم با

مرگم از این دنیا دلتو بدرود میگم به همه گفتم که مردم منو

تو دل تو چال نکنن دیگه حتی نمی خوام هیچ اثری از من

تو دلت باقی بمونه چشم انتظارم نمون آخه دیگه من

بر نمی گردم سر قبرمم گل نذارمن مردم گریه

نکن این بار برخلاف همیشه حرف من

شد , نه تو رسیدی به من نه من به

آرزوم ازوقتي ديدمت هرروز

آرزوم توبودي ولي حالا

ديگه نميخوامت

بدرود عشق

  

 

سوخته...؟!

 

هیچ راه فراری نبود به جرم عاشقی عذابم دادی

نگارش در تاريخ جمعه 7 بهمن 1390برچسب:می خواهم برایت بنویسم, توسط علی طوفان

می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟
 
از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک،
مجبور به زیستن هستم.
 
از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟
از چه بنویسم؟
 
از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟
 
ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.
 
از چه بنویسم؟
از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟
 
شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم،
دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند.
 
شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم
به نوعی گناهکاری شناخته شدم.
 
نه!نه! شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا ندید،
یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم.
 
که شاید دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو

معنای ((دوست داشتن))را درک کنی...
امّا هیهات.... که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی...
از من بریدی و از این آشیان پریدی...

 

لطفا عضو سایت ما بشید در صورت عضو شدن امکانات جدیدی

برای شما در نظر گرفته ایم در عید و بهار و تابستان امسال ...

هرچی دلتون بخواد ...؟!

گل عشق تو هستم شبنمم باش ... دلم دنیای زخمه مرحمم باش ... ز درد بی کسی قلبم

شکسته ... به شهر بی کسی ها همدمم باش...

نگارش در تاريخ جمعه 7 بهمن 1390برچسب:, توسط علی طوفان

سوگند

به لبت ٬ به گیسوانت ٬ به کمان ابروانت ٬ به فسون دیدگانت ٬ به قشنگی لبانت ٬ به سپیدی دهانت ٬ به دل سخت چو سنگت ٬ به دو چشم سبز رنگت ٬ به نوای تار و چنگت ٬ به جمال آب و رنگت ٬ به دو گفته ی قشنگت ...

که ترا ز جان پرستم !

به قطار کاروانها ٬ به امیر ساربانها ٬ به عروس آسمانها ٬ به صدای نیستانها ٬ به نشاط باغبانها ٬ به صفای گلستانها ...

که ترا زجان پرستم !

به خدای کس ندیده ٬ به قشنگی دو دیده ٬ به غمی کز تو رسیده ٬ به شب نور و سپیده ٬ به عناب خوش بریده ...

که ترا زجان پرستم

صفحه قبل 1 ... 12 13 14 15 16 ... 19 صفحه بعد

آرش و هلنا - Broken Angel