کد کده تربچه

       کد کده تربچه

تنهاترین
تنهاترین
مهر- محبت -صفا و صمیمیت و یک رنگی
نگارش در تاريخ یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:داستان کوتاه زندگی, توسط علی طوفان
داستان کوتاه زندگی

روزی جوانی جویای علم،نزد استاد دانشمند و با کمالاتی رفت و از او پرسید:من خیلی از مرگ می ترسم، نمی دانم چه کنم.من که زندگی خوبی دارم،کاری به کار کسی ندارم و دارم زندگی خودم را می کنم،چرا باید از این افکار رنج ببرم؟ استاد در جواب گفت:چه کسی به تو گفته است که تو داری زندگی می کنی ؟ جوان مدتی فکر کرد و گفت:چون زنده ام،نفس می کشم،راه می روم،تصمیم میگیرم و ... استاد ادامه داد و گفت:دقیقاً به همین دلایلی که می گویی زندگی نمی کنی،بلکه فقط زنده ای! علاییمی که تو از آن یاد می کنی،دلیل بر زنده بودن است،اما زنده بودن دلیل بر زندگی کردن نیست! 

شعر زیبای دعوت

با دل آویزترین ساز زمین
با فرح بخش ترین نغمه ی عشق
و دل انگیز ترین شعر زمان
قطعه ای خواهم ساخت
و به آواز رسا خواهم خواند...
تا نوای طرب انگیز مرا
رخش نام آور عشق برساند به نسیم
برساند به بهار
تا به مهمانی این باغ بیاید امشب 

شعر زیبای عشق

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

دفتر قلب مرا وا كن و نامی بنویس
سند عشق به امضا شدنش می ارزد

گرچه من تجربه‌ای از نرسیدن‌هایم
كوشش رود به دریا شدنش می ارزد

كیستم ؟باز همان آتش سردی كه هنوز
حتم دارد كه به احیا شدنش می ارزد

با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظه‌ی بر پا شدنش می ارزد

دل من در سبدی ـ عشق ـ به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد

سال‌ها گرچه كه در پیله بماند غزلم
صبر این كرم به زیبا شدنش می ارزد 

داستان کوناه مذهبی

زمانیکه نمرود ملعون،آن آتش مشهور را برای حضرت ابراهیم (ع) افروخت ، غلامی از دربار وی متهم به دزدیدن گوهری گردید . خواستند که وی را قبل از حضرت ابراهیم در آتش بیاندازند .غلام هر چه جزع کرد و به بت ها متوسل شد فایده ای ندید تا آنکه از سوز جگر گفت :یا الله .خداوند خطاب به جبرئیل نمود که : دریاب بنده ی مارا.جبرئیل عرض کرد:خدایا میدانی که کافر است.خداوند فرمود:هر چند کافر است.ولیکن چون مارا به نام خداوند می خواند،از کرم ما نمی سزد که به فریادش نرسیم.... 

سخن روز

 على بن شعیب، یکى از شاگردان با استعداد و لایق آن حضرت، می گوید: روزى به خدمت امام رضا(علیه السلام) رفتم، از من پرسید: یا على! چه کسى از نظر زندگى بهترین مردم است؟ عرض کردم: اى سرور و آقاى من! شما به این مطلب از من داناترید. بعد از آن فرمود: «یا على، مَنْ حَسَّنَ مَعاشَ غَیْرِهِ فى مَعاشِهِ.»; کسى که امور زندگى دیگران را از طریق امورِ زندگى خویش نیکو می گرداند. و سپس ادامه داد: می دانى چه کسى از نظر زندگى از همه مردم بدتر است؟ جواب دادم: شما داناترید. فرمود: کسى که دیگران از زندگى او بهره اى ندارند...؟! 

نگارش در تاريخ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:به زمین خوردنم ,دستم به تو که نمی رسد ,,,, توسط علی طوفان

 

به زمین خوردنم  
به زمین خوردنــــــــــم
تنها بهانـــــــــــه ای بــــــود
تا شــــــــــاید
دوباره در چشمـــــــــانم نگــــاه کنی
و دستت را به دستــــــــــانم بسپاری

 

دستم به تو که نمی رسد ...
 
دستـــــــــم
به تــــــو که نمیرسد،
فقط حریــــف واژه هـــــا می شوم !
گاهـــــی،
هـــــوس می کنـــــم،
 
تمام کاغذهـــــای سفیــــــدروی میز را،
از نام تـــــو پرکنـــــم
تنگاتنـــــگ هـــــم،
بی هـــیچ فاصلـــــه ای !!
ازبس،
که خالــی ام از تو
از بــــــس،
که تو را کــــــــم دارم
آخر مگرکاغـــــذهــــــم،
زندگــــی می شــــــــــــود ؟

 

بی تو خواهم مرد

 

از حالا تا ديروزهای بی انتهــــا
عشق را خــــوردم
و با ان رشد دادم گياه زندگـــــی را
اما بی تـــــو
از حال تا فــــردا
خواهم ســـوزاند هر چه را
که در ان اثری از عشــــق است
و خواهم خشکاند درخت زندگـــی را ...
و از فردا تا فرداهايــــی بی انتها
خواهم مــــرد - بی تــــو - با تــــــو !

 

دیوانه باران زده
 
سهراب : گفتی چشمها را باید شست ! شستم ولی…..
گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی…..
گفتی زبر باران باید رفت رفتم ولی…..
او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید
 فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت:
دیوانه باران زده

 

عاشـــــــــــق شدن گنــــــــاه است
 
گنـــــــــاه بزرگی که کفـــــــاره اش يک عمــــــــــر گريستـــــــــن است...

 

افسوس
کاش هوا دوباره ســــــــــرد می شد
بهـــــــانه ای برای آغوشی گــــــــرم
و بوســــــــه ای پنهانی
اما دريغ از ابــــــــــری  ...
باز آفتــــــــاب آمد ...
افســـــــــوس
10 تا دوست دارم
بچــــــه که بـــودم تا 10 می شمـــــــردم ،
فکــــــر می کـــــــردم آخـــــر همــــــه چی 10 هستش،
حـــــــالانمی دونــم آخـر دوسـت داشتـن چقـــدره ،
ولــی می خوام بگــم دوستت دارم قــدر 10 تای بچگــی
 

 

نگارش در تاريخ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:همسفر,,,,دلتنگم ,مهتاب, خاطره ,,,,زندگی ,دلتنگی , توسط علی طوفان

زندگي دفتري از خاطره است

 يك نفر در دل شب ، يك نفر در دل خاك

يك نفر همدم خوشبختي هاست ، يك نفر همسفر سختي هاست

چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد ، ما همه همسفريم

-----------------------------------

دلتنگی

و اينك باران

 

بر لبهء پنجرهء احساسم مي نشيند

و چشمانم را نوازش مي دهد

تا شايد از لحظه هاي دلتنگي عبور كنم

----------------------------------------

زندگی
 
زندگي زيباست
زشتي هاي آن تخصير ماست
در مسيرش هرچه نازيباست آن تدبير ماست
زندگی آب روانی است روان می گذرد
آنچه تقدیر من و توست همان می گذرد
-----------------------------------------------
 خاطره ....

گل اگر خشك شود ساقه اش مي ماند

دوست اگر جدا شود خاطره اش مي ماند...

------------------------------------------------

مهتاب

من آن رودم كه تنها آب دارم ، نگاهي خسته و بي تاب دارم

 

من عشق نور دارم در دل اما ، فقط تصويري از مهتاب دارم...

-------------------------------------------------------

دلتنگم

من آن ابرم كه مي خواهد ببارد

 

دل تنگم هواي گريه دارد

دل تنگم غريب اين در و دشت

نمي داند كجا سر مي گذارد....

 

 

نگارش در تاريخ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:سلام بهانه من برای زندگی ,,,,, توسط علی طوفان
 

 

 

 

سلام بهانه من برای زندگی ....
دلت تنگ است ..... می دانم !!
قلبت شکسته است ..... می دانم !!
دوری برایت سخت است ...... می دانم !
اما برای چند لحظه ای ارام بگیر ..... تا برایت بگویم...
بگویم از دنیایی که به هیچ کس وفا نمی کند....
و مردمی که به جز خودشان هیچ کس را نمی بینند..!
بگویم از انچه که در این مدت بر من گذشت.....
اما گریه نکن ....که حال و هوای تو مرا بارانی تر می کند...
گریه نکن که چشمهای من نیز به گریه خواهند افتاد...
بیا و درد دلت را به من بگو...
و مطمئن باش که قول می دهم ارامت کنم...!
با گریه خودت را ارام نکن....
گریه نکن که اشکهایت مرا نا ارامتر می کند..
گریه تو مرا به دلتنگی های دیرینه ام می کشاند....
گریه نکن چون منهم مانند تو اشفته می شوم..
می دانی که دوست ندارم ان چشمهای زیبایت رو خیس اشک ببینم ..
ای عزیزم ...
ای زندگی ام ....
ای عشقم .....
اینها تمام حرفهایی بود که در اوج دلتنگی با دل نا ارام خود ارام ارام گریستم...
برای دلی که هنوز در نبود تو ....
و ارام ... ارام می میرد...!
باور کن بغض راه گلویم را بسته است....
اما گریه نمی کنم...
می خواهم برایت فقط بنویسم...
اما تو بگو بهانه ام ...
می خواهم به یاد گذشته .... اما اینبار با دستانی سرد اشکهای گونه هایت را پاک کنم ( به یاد روزهای از دست رفته )
بهانه ام :
بیا و دستهایت را در دستهایی بی روجم بگذار....
و به یاد روزهای اول اشنایی مان دوباره ...ببار ...
این بار می خواهم جور دیگری اشکهایت را پاک کنم..!
سرت را بر روی شانه هایم بگذار ...و ارام در گوشم زمزمه کن ...
باور کن به درد دلهایت گوش خواهم کرد...
می دانی اگر هنوز هم دلی برایت مانده باشد
وقتی دست نوشته هایم را می خوانی ....
اشک از چشمان سرازیر می شود....
پس برای اخرین بار هم گریه کن....
چون این درد دلی بود که در اوج بی کسی .....
من نیز با چشمانی خیس برایت نوشتم.....

 

 

نگارش در تاريخ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:باران گریه , توسط علی طوفان
 
 

 

پارسال با اون زیر بارون قدم میزدم

 

و امسال اشک هایم شاهد قدم زدن اون با دیگری بود

شاید گریه ی پارسال اشک های دختری دیگر بود

 

نگارش در تاريخ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:يادمون باشه ,سخت ترین لحظه , توسط علی طوفان

يادمون باشه که هيچکس رو اميدوار نکنيم بعد يکدفعه رهاش کنيم ،

چون خورد ميشه ميشکنه و آهسته ميميره...

يادمون باشه که قلبمون رو هميشه لطيف نگه داريم

تا کسي که به ما تکيه کرده سرش درد نگيره ...

يادمون باشه قولي رو که به کسي ميديم عمل کنيم ...

يادمون باشه هيچوقت کسي رو بيشتر از چند روز چشم به راه نذاريم

چون امکان داره زياد نتونه طاقت بياره ...

يادمون باشه اگه کسي دوستمون داشت بهش نگيم برو نميخوام ببينمت

چون زندگيش رو ازش ميگيريم......

خیلی دوست دارم زندگیمی بخدا

                ----------     دوست دارم بی تو هرگز      -----------

سخت ترین لحظه
 

 

 

 

 

میدونی سخت ترین لحظه توی زندگی یه نفر چیه؟؟؟

 

وقتی بفهمی واسه کسی که تمام زندگیته فقط یه تجربه ای.

 

نگارش در تاريخ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:داستان آموزنده سکه , داستان های آموزنده , توسط علی طوفان

 

  سکه
 
درخلال یک نبرد بزرگ فرمانده قصدحمله به نیروی عظیمی ازدشمن راداشت.
فرمانده  به پیروزی  نیروهایش  اطمینان کامل داشت.
ولی سربازان هنوز می ترسیدند.
فرمانده  سربازان راجمع کرد وسکه ای را ازجیب خود بیرون آورد و رو به آن ها کرد و گفت سکه رابالا
می اندازم اگر  رو بیاید پیروز می شویم و اگر پشت بیاید شکست می خوریم.
بعدسکه را به بالا پرتاب کرد.
 سربازان بادقت به سکه نگاه می کردند تا سکه به زمین برسد.
سکه به سمت رو افتاده بود.سربازان نیروی فوق العاده ای گرفتند و با قدرت به دشمن حمله کردند و پیروز شدند.
پس از پایان جنگ معاون فرمانده نزد او آمد و گفت قربان شما واقعا می خواستید سرنوشت جنگ رابه یک سکه واگذار کنید؟
فرمانده با خونسردی  گفت : بله وسکه رابه اونشان داد
هردوطرف سکه رو بود !



 
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
لطفا عضو سایت بشید بعدا رمزشو میدم 0914سه تا 78 آخری 0

ادامه مطلب...
نگارش در تاريخ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:خــــدایا, توسط علی طوفان

خــــدایا به داده ات و نداده ات و گرفته ات شــــکر


داده ات
نـعـمــت

                 نداده ات حـکـمـت

                               و گرفته ات امتحان است

 

توقلب شکسته خانه داری

 

خدایا عاشـــقان را با غم عشق آشنا کن
ز غم های دگر غیر از غم عشقت رها کن

تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکســـــته قلب من جانا به عهد خود وفا کن
 
خـــدایا بی پناهــــــــــم       ز تو جــــز تو نخواهـم
اگر عشقت گناهســــت       ببین غرق گناهـــــــم
 
دو دسـت دعا     فــرا برده ام     به سـوی آســمان ها
کـه تا پر کشم     به بال غمت     رها در کهکشــــان ها
 
بدست یاری    اگر که نگیری تو دست دلم را    دگر که بگیرد
بـه آه و زاری    اگر نپذیری شکســـته دلـم را    دگر که پذیرد
 
 "زنده یاد قیصر امین پور
 
 
 

کلبه عشق
 

 

 

آهسته بیا . چیزی هم ننویس
 
 
همان که بخوانی بس است
 
   
من به بی محلی عادت دارم...
 
 
 
 
 
 
 
دل مي گيرد و ميميرد و هيچ کس سراغي ز آن نمي گيرد. 
ادعاي خدا پرستيمان دنيا راسياه کرده ولي ياد نداريم چرا خلق شديم. 
 
غرورمان را بيش از ايمان باور داريم.
حتي بيش از عشق
 
---------------------
 
 
 
 

گفتمش: دل ميخري؟!  
 
 
پرسيد چند؟!
 
گفتمش:  دل مال تو،  تنها  بخند.
 
خنده  کرد و دل ز دستانم  ربود
 
تا به  خود باز آمدم او رفته  بود
 
دل ز دستش روي خاك افتاده بود
 
جاي پايش روي دل جا مانده بود
 
 
جاي پايش روي دل جا مانده بود...
 

                                                  

نگارش در تاريخ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:فال ,فال ,فال ,, توسط علی طوفان

 

 باران که می باردتو می آیی         

 

باران که می باردتو می آیی         باران گل، باران نیلوفر

باران مهر و ماه و آئینه           باران شعر و شبنم وشبدر

 

باران که می بارد تو در راهی    از دشت شب تا باغ بیداری

از عطر عشق و آشتی لبری          با ابر و آسمان جاری

 

غم می گریزد، غصه میسوزد     شب میگذارد، سایه می میرد

تا عطر آهنگ تو می رقصد          تا شعر باران تو میگیرد

 

از لحظه های تشنه ی بیدار          تا روزهای بی تو بارانی

غم میکشد ما را و می بینی     دل می کشد ما را تو می دانی

 

 

سخنان حکیمانه

 


گاهی گمان نمی کنی ولی می شود !

 

گاهی نمی شود که نمی شود!

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است!

 

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود!

گاهی گدای گدایی و بخت یار نیست!

 

گاهی تمام شهر گدای تو می شود!!!




بغض بزرگترین نوع اعتراض در برابر آدم هاست اگر بشکنه دیگه اعتراض نیست التماسه.


 



زخمی بر پهلویم هست روزگار نمک می پاشد و من پیچ و تاب میخورم و همه گمان می کنند که من می رقصم. 


 


 


خیلی اوقات آدم از آن دسته از چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می کند که در خودش وجود دارد!


 


 


تولّد انسان روشن شدن كبریتی است و مرگش خاموشی آن !

 

بنـگر در این فاصله چـه كردی؟

 

گـرمـا بخـشـــیدی یا سوزانــدی؟


 


 


دوستی را که چشم انتخاب کند ممکن است محبوب دل نشود ولی آن را که دل انتخاب کند بی گمان نور چشم خواهد شد.

 



تهمت مثل زغال است اگر نسوزاند سیاه می کند.

 



با فریب شاید بتوان چیزی بدست آورد اما در نهایت همان دستاورد مایه تباهی خواهد بود


 


 


دلیل اینکه نامردهای عالم از مردها بیشترن اینه که نامردها مردها را می کشن ولی مردها نامردها را می بخشن !


 


 


هرگز در زندگی این دو را ابراز نکنید:

 

 اول ، آنچه نیستید دوم ، همه ی آنچه هستید !


 


 


عجیب است دریا
همین که غرقش میشوی
پس می زند تو را !
درست مثل بعضی از آدم ها


 


 


قدر مروارید را غواص داند نه آن که به گردن دارد


 


 


وقتی یک آدم میگه هیشکی منو دوست نداره منظورش از هیشکی یک نفر بیشتر نیست
همون یه نفری که واسه اون آدم همه‌ چیز و همه کسه !




 

سخنان بزرگان
 

 بیاموزیم که اگرستاره نیستیم ابرهم نباشیم که جلوی درخشش ستاره ها رابگیریم !
 
 
  
خداوند گوش ها و چشم ها را در سر قرار داده است تا تنها سخنان و صحنه های بالا و والا را جست و جو کنیم
 

 

 

  

 

به فرزندانمان در کودکی وقت بیشتری برای عروسک بازی بدهیم تا وقتی‌ بزرگ شدند با آدم‌ها بازی نکنند!
 

 

 

  

 

زبان استخوان ندارد اما به راحتی استخوان را می شکند !
 

 

 

  

 

فهمــیده ام که اغلب مردم با چنان عجله و شتابی به سوی داشتن یک زندگی خوب حرکت می کنند که از کنار آن رد می شوند !
 

 

 

  

 

ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﺷﮑﻞ ﮔﯿریشان  ﻣﯽ ﺷود ﻋﺎﻗﺒﺘﺸاﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤاﻥ ﺗﻨﻬﺎیی ﻣﯽ ﺷود !
 

 

 

  

 

یک ساعت که آفتاب بتابد خاطره ی آن همه شب های بارانی از یاد می رود  این است حکایت آدم ها و فراموشی !
 

 

 

  

 

خدا گوید:
 تو ای زیباتر از خورشید زیبایم تو ای والاترین مهمان دنیایم شروع کن...
یک قدم با تو، تمام گامهای مانده اش با من
 

 

 

  

 

شادترین مردم لزوماً کسى که بهترین چیزها را دارد نیست بلکه کسى است که از چیزهایى که دارد بهترین استفاده را مى‌کند.
 

 

 

  

 

عجب دنیایی است !
درشکه را اسب می کشد ولی انعام را درشکه چی می گیرد !
 

 

 

  

 

صداقت در مقابل سیاست دیگران سادگی ست و سیاست در مقابل صداقت دیگران خیانت !
 

 

 

  

 

برای دوست خود به یک باره تمام محبَتت را ظاهر نکن زیرا هروقت اندک تغییری مشاهده کرد تو را دشمن خود می پندارد .           سقراط
 

 

 

  

 

گاهی با دویدن برای رسیدن به کسی دیگر نفسی برای ماندن در کنار او باقی نخواهد ماند .
 

 

 

  

 

سنگین باش سبک زندگى كن
پاییز باش و در بهار زندگى كن
 گل باش وبدون خار زندگى كن
ولى عاشق باش و باعشق زندگى كن
 

 

 

  

 

تنهایی درست مثل ایدز است
از رابطه های زیاد و دوستی های کنترل نشده حاصل می شود !
 

 

 

  

 

بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود 
ما خدا را با خود سر دعوا بردیم و
 قسمها خوردیم ما به هم بد کردیم
ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم و
چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم
روی هر حادثه ای حرفی از پول زدیم



 

 

صفحه قبل 1 ... 9 10 11 12 13 ... 19 صفحه بعد

آرش و هلنا - Broken Angel